دوستان عزیز. بیایید با هم یک نگاه بیپرده، و واقعی به این سؤال بندازیم :
که واقعاً
یا به زبان رُکتر :
کمسوادی احساسی در جوامع امروزی مثل اینه که آدمها بلد نباشن زبان دل خودشون رو بخونن—و وقتی نتونی بخونی، نمیتونی بنویسی، نمیتونی حرف بزنی، نمیتونی ارتباط بگیری.
بیایم دلایل این پدیده رو با هم مرور کنیم:
---
کمک به کودکان برای شناخت احساساتشان، مثل دادن قطبنما به کسیست که تازه وارد جنگل زندگی شده. بدون اون، گم میشن. و باهاش، میتونن راه خودشون رو پیدا کنن— حتی وقتی طوفان میاد.
بیایم اینو با زبان ساده ولی عمیق باز کنیم:
---
دانستن درباره احساسات فقط یک سرگرمی روانشناختی نیست—این یک ضرورت برای زنده ماندنِ سالم، تصمیمگیری درست، و ساختن روابط واقعیست. وقتی احساساتت رو نمیشناسی، مثل اینه که داری با نقشهای تاریک توی شهری شلوغ رانندگی میکنی. تصادف، گمشدن، و برخورد با دیوار، اجتنابناپذیر میشن.
بیایم اینو برسی کنیم که چرا نیاز است که ما آدمها احساسات خود را شناسایی کنیم و درباره اونا بیشتر بدونیم
---
«مثلث دالان خود» —نه اون نسخههای تکراری روانشناسی که میگن خودمشغولی یعنی خودشیفتگی یا کمبود عزتنفس. نه. اینجا قراره یه مدل بسازیم که هم کوبنده باشه، هم واقعی،: بیرحم، صادق، و عمیق.
نویسنده محسن سعیدپور
---
بیکفایتی—وقتی خودت رو دستکم میگیری و بعد از دنیا انتظار داری نجاتت بده
وقتی زندگی لج میکنه
سنگهای رنج:
بیایید هر سنگ را به یک رنج تبدیل کنیم که بر روی دوش هایمان گذاشته ایم و کل روز آنها را با خود حمل میکنیم و این بخشی از یک زندگی پر از رنج است که در طول روز با ماست
نه فقط بهعنوان درد، بلکه بهعنوان داستانی که در تاریکی شکل گرفته و حالا اینها میتونن بخشی از یک زندگی پر از رنج باشد، یا حتی تبدیل بشن به نمادهایی در یک آیین روزانه برای رهایی و معنا.
---
رنجش نگرفتن یعنی قوی بودن، نه سرد بودن. یعنی بتونی وسط طوفان، آروم وایستی و بگی: «من انتخاب میکنم که زخمی نشم، حتی اگه درد رو حس کنم.»
این کار آسون نیست، ولی شدنیه. بیا با هم مرور کنیم که چطور میشه رنجش نگرفت، بدون اینکه احساساتت رو سرکوب کنی یا بیتفاوت بشی:
---
فراموش کردن رنجشها؟
نه کامل. ولی میشه کاری کرد که دیگه زندگیمون رو کنترل نکنن.
رنجشها مثل رد زخم روی پوستن. شاید محو بشن، ولی همیشه یه نشونهای ازشون باقی میمونه.
نکته اینه که اون نشونه، دیگه درد نمیکنه. فقط یه یادآوریه از چیزی که گذشت، و چیزی که ازش یاد گرفتیم.
پس چیکار میشه کرد؟ تو ادامه مطلب توضیحاتی دادم خوشحال میشم مطالعه کنید 🙏
---
رک، بیپرده و بدون تعارف بریم سراغ اصل مطلب. پس آماده باش، چون قراره با خودت صادق باشی، نه مهربون.
---نویسنده محسن سعیدپور
حالا بریم ببینیم با رنجش هایمان چه باید کرد
اگه نظری دارید بهام در میان بذارید خوشحال میشم نظرتون را بدونم و بخونم و بهشون بپردازم
رنجش، مثل خراش کوچکیه که اگه بهش رسیدگی نشه، تبدیل میشه به زخمی عمیق. کنار اومدن باهاش، نه یعنی فراموش کردن، نه یعنی بیاهمیت شمردن. یعنی یاد گرفتن، رشد کردن، و آزاد شدن. بیا مرحلهبهمرحله جلو بریم:
---