ناامیدی و بهانه تراشی
چرخهی لعنتی—چطور ناامیدی و بهانهتراشی با هم دست به یکی میکنن تا زندگیتو بخوابونن
تو یه روز بیدار میشی، یه عالمه کار داری.
ولی حسش نیست دل دماغش را نداری
یه صدای لعنتی توی سرت میگه: «بازم خراب میکنی.الان وقتش نیست، سن و سالی ازت گذشته، ولش کن.»
و تو، بهجای اینکه بزنی توی صورت اون صدا، براش چای میریزی و میگی: «راست میگی، عزیزم. من نمیتونم.»
---
🎭 مرحله اول: ناامیدی
ناامیدی مثل یه ویروس میمونه.
آروم میاد، جا خوش میکنه، و بعد همهچی رو قهوه ای میکنه.
میگه:
- «تو هیچوقت موفق نمیشی.»
- «همه بهتر از تو هستن.»
- «دیر شده، دیگه فایده نداره.»
و تو باور میکنی.
چون مغزت دنبال راحتیه، نه حقیقت.
---
🧠 مرحله دوم: بهانهتراشی
حالا که ناامیدی تو رو فلج کرده، مغزت شروع میکنه به ساختن داستانهای قشنگ برای توجیه کردن.
میگه:
- «فعلاً باید استراحت کنم.»
- «اگه فلانی کمک کنه، میتونم شروع کنم.»
- «الان زمان مناسبی نیست.زمانی که باید اینکار را میکردم گذشته»
و تو، با لبخند، میگی: «آره، واقعاً منطقیه.»
ولی واقعیت اینه که داری فرار میکنی.
از خودت.
از مسئولیت.
از دردِ رشد.
---
🔁 مرحله سوم: فلج شدن
نتیجه؟
هیچ کاری نمیکنی.
فقط میچرخی توی یه حلقهی لعنتی:
ناامیدی → بهانهتراشی → فلج شدن → ناامیدی بیشتر → بهانههای قویتر → فلج کامل.
و زندگیت میگذره.
نه با انفجار، بلکه با سکوت.
با پوسیدنِ آهسته.
---
💣 راه شکستن چرخه:
عمل، حتی وقتی حال نداری
«احساساتت مهم نیستن. عمل کن، بعد احساساتت خودشون میان دنبالت.»
یعنی چی؟
یعنی حتی وقتی حسش نیست، باید یه قدم بزنی.
کوچک، زشت، بیانگیزه.
ولی واقعی.
---
✍️ تمرین:
چرخهات رو بنویس، بعد بشکنش
۱. بنویس:
- آخرین بار کی ناامید شدی؟
- چه بهانهای ساختی؟
- چی رو عقب انداختی؟
۲. بعد بنویس:
- اگه فقط ۲۴ ساعت وقت داشتی، چی کار میکردی؟
- اگه هیچکس نبود که قضاوتت کنه، چی رو شروع میکردی؟
۳. حالا فقط یه کار کوچیک بکن.
نه برای موفقیت.
برای شکستن چرخه.
---
🎯 جملهی آخر:
ناامیدی یه دروغگوئه.
بهانهتراشی یه همدستِ ترسوئه.
و تو، اگه بخوای، میتونی با یه قدم کوچیک، این دو تا رو از تخت سلطنت بندازی پایین وگرنه اونا تو را پایین میندازن
نویسنده محسن سعیدپور
