نقص خودخواهی
خودخواهی آنقدر رایج است که گاهی با نفس کشیدن اشتباه گرفته میشود.
آدمها صبح از خواب بیدار میشوند، به آینه نگاه میکنند، و بهجای دیدن یک انسان، یک مرکز هستی میبینند.
و بعد، تمام روز را صرف اثبات این توهم میکنند:
«من مهمترم. من سزاوارترم. من باید بیشتر داشته باشم.»
اما بیایید صادق باشیم. خودخواهی همیشه از قدرت نمیآید.
گاهی از ترس میآید.
از ترس دیده نشدن.
از ترس فراموش شدن.
از ترس اینکه اگر برای خودت نجنگی، هیچکس برایت نخواهد جنگید.
خودخواهی یعنی انکار پیوند
وقتی خودخواهی میکنی، در واقع داری میگویی: «من از دیگران جدا هستم.»
و این جمله، اگر درست شنیده شود، میتواند آغاز فروپاشی باشد.
چون انسان، بدون پیوند، فقط یک صداست در خلأ.
و خودخواهی، آن صداییست که بلندتر فریاد میزند، چون میداند هیچکس گوش نمیدهد.
خودخواهیِ مدرن: نسخهی اینستاگرامی
امروزه خودخواهی دیگر آن مرد ثروتمند با سیگار نیست.
خودخواهی، همان کسیست که هر روز عکس قهوهاش را پست میکند، با کپشنهایی مثل «لحظهی من»، «حق من»، «من، من، من».
و پشت آن عکس، یک ترس است:
«اگر دیده نشوم، انگار وجود ندارم.»
خودخواهی را بشناس، نه سرکوب کن
خودخواهی را نمیشود با اخلاقگرایی خشک درمان کرد.
نمیشود گفت «نباش»، چون هست.
باید گفت: «چرا هستی؟ از کجا آمدهای؟ چه چیزی را پنهان میکنی؟»
و وقتی این سؤالها را بپرسی، میبینی که خودخواهی، گاهی فقط یک کودک زخمیست که میخواهد دیده شود.
آیین رهایی
هر بار که حس کردی داری خودخواهی میکنی، از خودت بپرس:
- آیا دارم چیزی را از دیگران میگیرم، یا فقط از خودم دفاع میکنم؟
- آیا میتوانم خواستهام را بیان کنم، بدون انکار خواستهی دیگری؟
- آیا میتوانم «نه» بگویم، بدون اینکه «من مهمترم» را فریاد بزنم؟
و بعد، بنویس یک جمله از زبان خودخواهیات.
و یک جمله از زبان خودِ بالغت.
و ببین کدامیک آرامتر است.
نویسنده محسن سعیدپور
حقیقت این است که خودت باشی و بس