وابستگی افراطی مرد به زن
وابستگی افراطی مرد به زن یعنی وقتی عشق از انتخاب به نیاز تبدیل میشود و مرد هویت و قدرتش را در سایهٔ حضور زن از دست میدهد.
📜 داستان: «مردی که بیزنش هیچ نبود»
در شهری امروزی، مردی به نام سامان زندگی میکرد. او مردی موفق در کار، خوشنام در میان دوستان، و از نظر دیگران فردی مستقل بود. اما در واقع، تمام وجودش به همسرش نرگس گره خورده بود.
سامان هیچ تصمیمی بدون نظر نرگس نمیگرفت: از انتخاب لباس و غذا تا مسیر شغلی و حتی دیدار با دوستان. اگر نرگس خوشحال بود، سامان آرام میگرفت؛ اگر نرگس ناراحت بود، سامان فرو میریخت. او باور داشت که بدون نرگس هیچ معنایی ندارد.
نقطهٔ بحران
یک روز نرگس تصمیم گرفت برای ادامهٔ تحصیل به خارج از کشور برود. سامان، که همیشه به حضور او وابسته بود، دچار فروپاشی شد. کارش را رها کرد، دوستانش را کنار گذاشت، و روزها را با اضطراب و انتظار تماسهای نرگس گذراند.
وقتی نرگس دیر جواب میداد، سامان دچار حملهٔ عصبی میشد. وقتی نرگس مشغول درس بود و کمتر توجه نشان میداد، سامان احساس بیارزشی میکرد. کمکم رابطهشان از عشق به زنجیر وابستگی تبدیل شد.
🧠 تفسیر
✳️- وابستگی افراطی هویت مرد را نابود میکند. سامان دیگر خودش نبود؛ فقط انعکاس حال و خواستههای نرگس بود.
✳️- وابستگی افراطی آزادی را میگیرد. او حتی توانایی تصمیمگیری ساده را از دست داد.
✳️- وابستگی افراطی رابطه را مسموم میکند. عشق تبدیل شد به ترس از دست دادن، و ترس تبدیل شد به کنترل و فشار.