شرکت استارتاپی و مدیر وابسته
چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ |
محسن سعیدپور |
۰ نظر
«شرکت استارتاپی و مدیر وابسته»
داستانی درباره نقص وابستگی افراطی
در تهران، یک ستارتاپ فناوری تازهکار به نام نوا شروع به کار کرده بود. تیم جوان، پرانرژی و خلاق بودند. مدیرعامل، آرمان، فردی باهوش و پرشور بود، اما یک نقص بزرگ داشت: وابستگی افراطی به شریک سرمایهگذار.
آرمان هر تصمیمی را با نگاه به سرمایهگذار میگرفت. حتی وقتی تیمش ایدههای نو داشت، او میگفت: «بذار اول ببینیم سرمایهگذار چی میگه.»
وقتی کارمندان خواستند محصول را سریعتر عرضه کنند، آرمان مخالفت نکرد، فقط گفت: «اگه سرمایهگذار تأیید کنه، انجام میدیم.»
وقتی سرمایهگذار پیشنهاد تغییر مسیر داد—از اپلیکیشن آموزشی به اپلیکیشن تبلیغاتی—آرمان بدون مقاومت پذیرفت، حتی اگر تیمش مخالف بود.
نتیجه؟
تیم خلاق کمکم ناامید شد. کارمندان یکییکی استعفا دادند. محصول اصلی هیچوقت به بازار نرسید. و وقتی سرمایهگذار تصمیم گرفت پولش را جای دیگری ببرد، آرمان ماند با یک شرکت خالی و یک نام بیاعتبار.
🧠 تفسیر
❇️- وابستگی افراطی قدرت تصمیمگیری را میگیرد. آرمان هیچوقت جرأت نکرد مستقل تصمیم بگیرد.
❇️- وابستگی افراطی هویت تیم را نابود میکند. استارتاپ نوا دیگر صدای خودش را نداشت؛ فقط انعکاس خواستههای سرمایهگذار بود.
❇️- وابستگی افراطی تو را قربانی تغییرات میکند. وقتی سرمایهگذار رفت، همهچیز فرو ریخت چون هیچ استقلالی وجود نداشت.
⚔️ نتیجهگیری
«وابستگی افراطی یعنی واگذاری قدرت به کسی که شاید فردا دیگر کنارت نباشد. استقلال، حتی اگر سخت باشد، تنها سپر واقعی در برابر سقوط است.»
نویسنده داستان؛ محسن سعیدپور
↙️وابستگی افراطی🔴
↙️داستان شهر بندگان نور داستانی دیور درباره نقص وابستگی افراطی🔴
↙️خانه ای که دیوار نداشت داستان کوتاه درباره نقص وابستگی افراطی 🔴
وابستگی افراطی در جوامع امروزی🔴
وابستگی افراطی به موبایل🔴
سخنان و آموزههای بزرگان درباره وابستگی افراطی🔴
وابستگی افراطی مرد به زن🔴