ریاکاری یعنی آنقدر از دیده شدنِ خودِ واقعیات میترسی، که ترجیح میدهی نسخهای قابلقبول بسازی—نسخهای که دیگران دوست داشته باشند، حتی اگر خودت از آن متنفر باشی.
ریاکاری، در اصل، یک معامله است:
«من آنطور رفتار میکنم که تو انتظار داری،
تو هم مرا طرد نمیکنی.»
اما این معامله، همیشه با یک هزینه همراه است:
هویتت را گرو میگذاری.
ریاکاری یعنی خالی شدن از درون، با لبخند بیرونی
ریاکار بودن، یعنی هر روز با نقاب بیرون رفتن،
و شب، با خستگیای برگشتن که هیچکس نمیفهمد از کجاست.
ریاکاری، فقط در دین و سیاست نیست.
در روابط عاشقانه هست،
در دوستیها،
در شبکههای اجتماعی،
در جملاتی مثل «من همیشه خوبم»،
در پستهایی مثل «زندگی یعنی لبخند»،
در سکوتهایی که فریادند.
چرا ریاکار میشویم؟
- چون یاد گرفتهایم که صداقت، خطرناک است
- چون جامعه، نسخههای قابلپیشبینی را بیشتر دوست دارد
- چون میخواهیم دوستداشتنی باشیم، حتی اگر به قیمتِ نادیده گرفتنِ خودمان باشد
- چون فکر میکنیم اگر خودِ واقعیمان را نشان دهیم، تنها میمانیم
اما حقیقت این است:
ریاکاری، تنهایی را پنهان نمیکند—عمیقترش میکند.
تعریف نو از ریاکاری
ریاکاری، نه دروغ گفتن است، نه نقش بازی کردن.
ریاکاری، فرار از خود است، با لبخند.
نقصیست که از ترسِ طرد شدن زاده میشود،
و با تأییدهای سطحی تغذیه میکند.
---نویسنده محسن سعیدپور