نوشته های محسن سعیدپور

دست نوشته های شخصی محسن سعیدپور

نوشته های محسن سعیدپور

دست نوشته های شخصی محسن سعیدپور

نوشته های محسن سعیدپور

آثار شخصی محسن سعیدپور
دست نوشته ها و مقالات اختصاصی
کلماتم خانه‌ای‌ست برای آن‌هایی که در سکوت گم شده‌اند.
هر جمله، پنجره‌ای‌ست رو به درون

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

چرا احساسات مهم هستند؟

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۴۵ ب.ظ | محسن سعیدپور | ۱ نظر

🔴چرا شناخت احساسات حیاتی هستند؟↙️

- تعریف احساسات و نقش‌شون در زندگی روزمره  

- تفاوت بین احساس، هیجان و حالت روانی  

- چرا شناخت احساسات می‌تونه زندگی‌مون رو تغییر بده؟

 

2. فصل‌های اصلی: هر فصل درباره یک احساس

 هر فصل رو به یکی از احساسات پایه اختصاص دادیم، مثل:

|-----|--------|------------------|

| 1 | شادی | منشأ شادی، خاطرات شیرین، شادی‌های کوچک |

| 2 | غم | غم‌های پنهان، سوگواری، قدرت گریه |

| 3 | خشم | خشم سالم vs خشم مخرب، کنترل خشم |

| 4 | ترس | ترس‌های کودکی، اضطراب، شجاعت |

| 5 | عشق | عشق رمانتیک، عشق به خود، عشق بی‌قید و شرط |

| 6 | حسادت | مقایسه، رقابت، پذیرش خود |

| 7 | امید | امید در تاریکی، رؤیاپردازی، بازسازی روح |

در مطالب بعدی درباره هر احساس صحبت می کنیم

✅چرا شناخت احساسات حیاتی هستند؟↙️

ممنون میشم نظرات پیشنهادات و تجربیات خودتان را با ما در میان بگذارید 

محسن سعیدپور 

نظرات  (۱)

سلام 

راستش من تا مدت‌ها فکر می‌کردم احساسات یه چیز اضافه‌ان.  

یه دردسر.  

یه چیزی که فقط آدمو ضعیف نشون می‌ده.  

همیشه سعی می‌کردم منطقی باشم، خونسرد، بی‌تفاوت.  

ولی یه شب، همه‌چی عوض شد.

یه دعوای ساده با مادرم بود. نه داد زدم، نه گریه کردم. فقط رفتم تو اتاقم و درو بستم.  

ولی اون شب، یه اشک بی‌هوا از چشمم ریخت.  

نه از ناراحتی، از فشارِ نادیده گرفتنِ خودم.

اون لحظه فهمیدم:  

احساسات، مثل چراغ‌ان.  

وقتی خاموش‌شون می‌کنی، ممکنه راهو گم کنی.  

اونا نشون می‌دن چی برات مهمه، چی داره اذیتت می‌کنه، چی باید تغییر کنه.

 

از اون شب به بعد، تصمیم گرفتم احساساتمو بشنوم.  

نه اینکه بذارم کنترل‌م کنن،  

ولی اینکه بفهمم چی دارن بهم می‌گن.

 

الان اگه ناراحت باشم، می‌گم.  

اگه خوشحال باشم، نشون می‌دم.  

اگه دلگیر باشم، نمی‌خندم الکی.

چون فهمیدم:  

احساسات، صدای درون‌مونن.  

و اگه بهشون گوش ندیم، خودمون رو گم می‌کنیم.

 یکی از خواننده‌هات، که تازه یاد گرفته خودش رو حس کنه

پاسخ:
درود به تو،  
و به اون اشکی که بی‌هوا ریخت و بی‌صدا گفت: «من هنوز اینجام.»

اینکه تونستی از پشتِ خونسردی و منطق، صدای خودتو بشنوی، یعنی یه قدم بزرگ برداشتی—نه به سمت ضعف، بلکه به سمت قدرت واقعی.  
احساسات، همون چراغ‌هایی‌ان که مسیر رو روشن می‌کنن، حتی وقتی تاریکه.  
نه برای اینکه کنترل‌مون کنن، بلکه برای اینکه یادمون بندازن چی برامون مهمه، چی داره فشار میاره، چی باید عوض شه.

تو با اون اشک، با اون تصمیم، با اون صداقت، به خودت احترام گذاشتی.  
و این یعنی شروعِ دوباره.

ممنونم که نوشتی.  
ممنونم که خودتو حس کردی.  
و ممنونم که به خودت اجازه دادی واقعی باشی.

اگه خواستی، این مسیر رو با هم ادامه بدیم.  
اینجا همیشه جایی هست برای حرف‌هایی که از دل میان.

با احترام  و سپاس بی کران
محسن سعیدپور 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">