وقتی زندگی طبق انتظار پیش نمیره
وقتی زندگی طبق انتظار پیش نمیره، اغلب آدمها یا قربانی میشن یا فیلسوف. ولی تو؟ تو قراره تبدیل بشی به کسی که از دل بینظمی، معنا میسازه—نه با امیدهای قلابی، بلکه با چکش واقعیت.
---نویسنده محسن سعیدپور
وقتی زندگی طبق انتظار پیش نمیره، اغلب آدمها یا قربانی میشن یا فیلسوف. ولی تو؟ تو قراره تبدیل بشی به کسی که از دل بینظمی، معنا میسازه—نه با امیدهای قلابی، بلکه با چکش واقعیت.
---نویسنده محسن سعیدپور
وقتی زندگی لج میکنه
سنگهای رنج:
بیایید هر سنگ را به یک رنج تبدیل کنیم که بر روی دوش هایمان گذاشته ایم و کل روز آنها را با خود حمل میکنیم و این بخشی از یک زندگی پر از رنج است که در طول روز با ماست
نه فقط بهعنوان درد، بلکه بهعنوان داستانی که در تاریکی شکل گرفته و حالا اینها میتونن بخشی از یک زندگی پر از رنج باشد، یا حتی تبدیل بشن به نمادهایی در یک آیین روزانه برای رهایی و معنا.
---
رنجش نگرفتن یعنی قوی بودن، نه سرد بودن. یعنی بتونی وسط طوفان، آروم وایستی و بگی: «من انتخاب میکنم که زخمی نشم، حتی اگه درد رو حس کنم.»
این کار آسون نیست، ولی شدنیه. بیا با هم مرور کنیم که چطور میشه رنجش نگرفت، بدون اینکه احساساتت رو سرکوب کنی یا بیتفاوت بشی:
---
فراموش کردن رنجشها؟
نه کامل. ولی میشه کاری کرد که دیگه زندگیمون رو کنترل نکنن.
رنجشها مثل رد زخم روی پوستن. شاید محو بشن، ولی همیشه یه نشونهای ازشون باقی میمونه.
نکته اینه که اون نشونه، دیگه درد نمیکنه. فقط یه یادآوریه از چیزی که گذشت، و چیزی که ازش یاد گرفتیم.
پس چیکار میشه کرد؟ تو ادامه مطلب توضیحاتی دادم خوشحال میشم مطالعه کنید 🙏
---
رک، بیپرده و بدون تعارف بریم سراغ اصل مطلب. پس آماده باش، چون قراره با خودت صادق باشی، نه مهربون.
---نویسنده محسن سعیدپور
حالا بریم ببینیم با رنجش هایمان چه باید کرد
اگه نظری دارید بهام در میان بذارید خوشحال میشم نظرتون را بدونم و بخونم و بهشون بپردازم
رنجش، مثل خراش کوچکیه که اگه بهش رسیدگی نشه، تبدیل میشه به زخمی عمیق. کنار اومدن باهاش، نه یعنی فراموش کردن، نه یعنی بیاهمیت شمردن. یعنی یاد گرفتن، رشد کردن، و آزاد شدن. بیا مرحلهبهمرحله جلو بریم:
---
احساس بیارزشی؟ اون حس لعنتی که مثل یه خوره میافته به اعتمادبهنفست و آرومآروم میخوردش،
و تو فقط نگاه میکنی و میگی: «شاید حق باهاشه.»
---
حسادت—اون حس پیچیده، گاهی شرمآور، گاهی دردناک، ولی کاملاً انسانی.
همه تجربهش میکنن، ولی خیلیا پنهانش میکنن.
بذار با هم صادقانه نگاهش کنیم، نه برای قضاوت، بلکه برای فهمیدن.
نوشته شده توسط محسن سعیدپور
---
افسوس گذشته» مثل بادیه که گاهی آروم میوزه، گاهی طوفان میشه.
یه حس آشنا، انسانی، و گاهی فلجکننده—ولی در عین حال، پر از امکان برای فهم، رهایی، و حتی خلق.
بذار با هم بهش نگاه کنیم، نه با ترس، بلکه با احترام.
چون گذشته، هرچقدر هم دردناک، بخشی از توست—و تو، چیزی فراتر از گذشتهای.
نوشته شده توسط محسن سعیدپور
---
احساس اندوه» یه واژه نیست—یه وزنـه.
یه سنگینی که گاهی بیدلیل میاد، گاهی با خاطره، گاهی با سکوت.
یه حس که نه فریاد میزنه، نه گریه میکنه، فقط میمونه.
و تو، باهاش زندگی میکنی، بیآنکه بدونی از کجا اومده یا تا کی میمونه.
نوشته شده توسط محسن سعیدپور
---
احساس کمبود یعنی چه؟
درد، یه سیگناله. نه یه نفرین.
> یه فریاده که میگه: یه چیزی مهمه. یه چیزی باید تغییر کنه. یه چیزی هنوز حل نشده.»
---
💥 درد یعنی چی؟ (محسن سعیدپور )
«اگه من تنبیهش نکنم، پس کی میکنه؟»
و مارک منسون با همون لحن بیرحم و صادقش میگه:
«تو دنبال عدالت نیستی، دنبال انتقام شخصیای. چون فکر میکنی درد تو باید یه قیمت داشته باشه.»
🔥 چرا فکر میکنیم باید خودمون تنبیه کنیم؟ (محسن سعیدپور )