نوشته های محسن سعیدپور

دست نوشته های شخصی محسن سعیدپور

نوشته های محسن سعیدپور

دست نوشته های شخصی محسن سعیدپور

نوشته های محسن سعیدپور

آثار شخصی محسن سعیدپور
دست نوشته ها و مقالات اختصاصی
کلماتم خانه‌ای‌ست برای آن‌هایی که در سکوت گم شده‌اند.
هر جمله، پنجره‌ای‌ست رو به درون

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

داستانی از بی وفایی خاموش نوشته محسن سعیدپور

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ | محسن سعیدپور | ۰ نظر

در دل یکی از کوچه‌های نم‌دار زیباکنار ، زنی زندگی می‌کرد که هر روز، بی‌هیچ استثنا، چای می‌ریخت. نه برای خودش، بلکه برای کسی که دیگر نمی‌آمد.

داستان چای خالی

صبح‌ها، پیش از آن‌که خورشید از پشت مه بیرون بزند، سماور را روشن می‌کرد. استکان‌های کم‌رنگ را با دقت می‌چید، قند را در ظرفی چینی می‌ریخت، و چای را با وسواسی شاعرانه می‌ریخت—انگار که هر قطره‌اش بخشی از عهدی فراموش‌شده بود.

 

مردی که روزی روبه‌روی او می‌نشست، حالا فقط در خاطره‌ی بخار چای حضور داشت. نه دعوایی شده بود، نه خداحافظی‌ای. فقط یک روز نیامد. و زن، به جای پرسیدن، به چای ریختن ادامه داد.

 

همسایه‌ها می‌گفتند: «چرا هنوز چای می‌ریزی؟»  

او لبخند می‌زد و می‌گفت: «چون هنوز صندلی‌اش خالی‌ست، نه شکسته.»

 

سال‌ها گذشت. استکان‌ها ترک خوردند، قندها خشک شدند، اما زن هنوز هم چای می‌ریخت. نه از روی امید، بلکه از روی وفاداری به چیزی که دیگر وجود نداشت.  

و این، بی‌وفایی خاموش بود—نه از سوی مرد، بلکه از سوی جهان، که یادش رفت بعضی عهدها حتی بدون حضور هم زنده‌اند.

 

نویسنده محسن سعیدپور

بی وفایی خاموش

بی وفایی به خود

بی وفایی نقابدار

بی وفایی سرد

بی وفایی وسوسه گر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">