بی وفایی سرد
❄️ تعریف بیوفایی سرد
بیوفایی سرد یعنی فاصله گرفتن از شریک عاطفی، بدون ترک فیزیکی.
یعنی وقتی عشق نمیمیرد، اما دیگر نفس نمیکشد.
فرد هنوز در رابطه است، اما حضورش خالیست.
نه گفتوگو، نه لمس، نه توجه. فقط سکوت و سایه.
---
🧊 نشانههای این نقص
- عدم علاقه به گفتوگو یا شنیدن احساسات طرف مقابل
- بیتفاوتی نسبت به درد یا شادی شریک زندگی
- حضور فیزیکی بدون ارتباط عاطفی
- جایگزینی صمیمیت با وظیفهگرایی یا اجبار
---
🧠 تأثیر روانی
- احساس طردشدگی در طرف مقابل، حتی بدون خیانت آشکار
- فرسایش تدریجی اعتماد و امنیت عاطفی
- افزایش تنهایی در دل رابطهای که باید مأمن باشد
- احساس بیارزشی و سردرگمی در هر دو طرف
---
🔥 تفاوت با بیوفایی وسوسهگر
| ویژگی | بیوفایی وسوسهگر | بیوفایی سرد |
|-------|--------------------|----------------|
| منشأ | هیجان لحظهای | بیتفاوتی تدریجی |
| ظاهر | پرشور و پنهانی | خاموش و آشکار |
| آسیب | ناگهانی و شدید | تدریجی و فرسایشی |
| توجیه | «فقط یک بار بود» | «دیگه حسی ندارم» |
---
داستانی درباره نقص بی وفایی سرد
این داستان درباره زنیست به نام «نرگس» که در رابطهای طولانی مانده، اما سالهاست گرمایی احساس نمیکند. بیوفایی سرد، بیصدا در زندگیاش ریشه دوانده—و حالا باید تصمیم بگیرد: بماند، یا خودش را نجات دهد.
---
❄️ داستان: «خانهای که نفس نمیکشید»
نرگس هر روز ساعت هفت صبح بیدار میشد، چای میریخت، صدای رادیو را کم میکرد، و منتظر میماند که «فرهاد» از اتاق بیرون بیاید.
او میآمد.
سلامی کوتاه، نگاهی بیرمق، و بعد رفتن.
نه دعوایی بود، نه خیانتی.
فقط نبودن.
فرهاد هنوز در خانه بود، اما انگار سالها بود که رفته بود.
حرفهایشان شده بود درباره قبض، خرید، و اینکه ماشین نیاز به سرویس دارد.
نه «دوستت دارم»، نه «دلتنگت شدم»، نه حتی «چرا ساکتی؟»
نرگس شبها با خودش حرف میزد.
با خاطراتی که روزی گرم بودند.
با لباسی که فرهاد دوست داشت.
با عطری که دیگر هیچکس نمیپرسید اسمش چیست.
یک شب، در سکوت خانه، نرگس نامهای نوشت.
نه برای فرهاد،
برای خودش.
نوشت:
«من هنوز زندهام.
من هنوز میخواهم لمس شوم، شنیده شوم، دیده شوم.
اگر این خانه دیگر نفس نمیکشد،
من باید راهی پیدا کنم برای نفس کشیدن.»
صبح، نامه را در کشوی میز گذاشت.
فرهاد آمد، سلام کرد، رفت.
اما نرگس،
برای اولین بار،
به خودش گفت:
«سلام، نرگس. خوش برگشتی.»
---
نویسنده محسن سعیدپور
