کجا دنبال خدا بگردیم؟
1. در دل خودت
نه بهعنوان یه شعار، بلکه بهعنوان یه واقعیت:
خیلیا وقتی به ته خط رسیدن، وقتی همهچیز از دست رفت،
یه صدای آروم توی دلشون گفت: «من هنوز اینجام.»
اون صدا، برای بعضیا، همون خدا بود.
> «شاید خدا، نه در آسمون، بلکه در سکوتِ بعد از گریهست.»
---
2. در رنج و درد
عجیبه، ولی خیلیا خدا رو نه در شادی، بلکه در رنج پیدا کردن.
وقتی همهچیز شکست، وقتی هیچکس نبود،
یه حس حضور، یه حس معنا، یه حس همراهی اومد.
> «رنج، گاهی درِ ورود به چیزی بزرگتره—اگه فرار نکنی.»
---
3. در طبیعت
یه شب زیر آسمون پرستاره، یه صبح کنار دریا،
یه لحظهی بیکلام که فقط هستی،
خیلیا اونجا حس کردن یه چیزی فراتر از خودشون رو.
> «خدا، شاید همون نظمیه که توی بینظمی طبیعت پیداست.»
---
4. در عشق
نه عشق رمانتیک صرف، بلکه اون عشقی که بیقید و شرطه.
مادر به فرزند، یا حتی یه غریبه که بیدلیل کمک میکنه.
اون لحظهها، برای خیلیا، یه نشونهست که خدا هنوز هست.
> «عشق، شاید زبان خدا باشه—وقتی ما بلد نیستیم حرف بزنیم.»
---
5. در شک و پرسش
حتی وقتی شک داری، حتی وقتی میپرسی «اگه نیست چی؟»
همون پرسش، همون تردید، خودش یه راهه.
چون کسی که میپرسه، هنوز دنبالشه.
> «شک، شاید درِ پشتی ایمان باشه.»
محسن سعیدپور