و تو، با اون صدای لعنتی، هر رابطهای رو با ذرهبین نگاه میکنی، هر حرفی رو تحلیل میکنی، و هر لبخندی رو یه نقشه میبینی.
چون خب، یه بار آسیب دیدی. یا شاید چند بار. و حالا، شکاکی شده سپر دفاعیات.
ولی بذار یه چیزی رو روشن کنیم: شکاکی میتونه باهوش باشه، ولی اگه زیاد بشه، تبدیل میشه به تنهایی.
چون هیچکس نمیتونه همیشه امتحان پس بده.
هیچکس نمیتونه همیشه بینقص باشه.
و هیچکس نمیتونه با یه آدمی زندگی کنه که همیشه منتظره یه خیانت یا دروغ.
شکاکی یعنی اینکه نمیخوای دوباره زخمی بشی.
ولی اگه بهش اجازه بدی همه چیز رو کنترل کنه، خودت رو از تجربههایی محروم میکنی که شاید واقعاً معنا داشته باشن.
پس شک کن، ولی اعتماد هم کن.
سؤال بپرس، ولی گاهی هم ریسک کن.
و یادت باشه: زندگی یه معما نیست که باید حلش کنی؛ یه تجربهست که باید لمسش کنی—even اگه گاهی درد داشته باشه.
کپی برداری ممنوع