🕳️ دروغگویی: نقابی برای ترس، نه نشانهی زرنگی
دروغگویی، برخلاف آنچه خیلیها فکر میکنند، نشانهی هوش نیست.
نشانهی ترس است.
ترس از دیده شدن، ترس از قضاوت، ترس از اینکه اگر حقیقت را بگویی، شاید دیگر پذیرفته نشوی.
دروغ، مثل چسب زخم روی زخمیست که هرگز تمیز نشده.
ظاهر را حفظ میکند، اما زیرش چرک میکند، میگندد، و بالاخره میترکد.
دروغگویی یعنی انکار خود
وقتی دروغ میگویی، در واقع داری میگویی:
«من آنقدر که هستم، کافی نیستم.»
و این جمله، اگر درست شنیده شود، میتواند آغاز رهایی باشد.
چون تا وقتی که دروغ میگویی، داری نسخهای جعلی از خودت را به دنیا ارائه میکنی—و بدتر از آن، به خودت.
دروغگوییِ مدرن: نسخهی فیلترشده
امروزه دروغ فقط گفتنِ حرف نادرست نیست.
دروغ یعنی آن تصویری که با فیلتر میسازی، آن لبخندی که فقط برای دوربین است، آن «حالم خوبه»ای که تهش گریهست.
دروغ یعنی زندگیای که برای نمایش ساخته شده، نه برای زیستن.
چرا دروغ میگوییم؟
- چون میخواهیم دوستداشتنیتر به نظر برسیم
- چون نمیخواهیم مسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریم
- چون فکر میکنیم حقیقت، ما را ضعیف نشان میدهد
- چون یاد گرفتهایم که صداقت، همیشه امن نیست
اما حقیقت این است:
دروغ، فقط لحظهای آرامش میدهد.
و بعد، مثل بدهی، با بهرهی سنگین برمیگردد.
آیین رهایی
هر بار که وسوسهی دروغگویی را حس کردی، از خودت بپرس:
- آیا دارم چیزی را پنهان میکنم، یا فقط از خودم فرار میکنم؟
- اگر حقیقت را بگویم، چه چیزی ممکن است تغییر کند؟
- آیا میتوانم با صداقت، حتی اگر دردناک باشد، خودم را نجات دهم؟
و بعد، بنویس یک جملهی صادقانه دربارهی چیزی که همیشه پنهان کردهای.
نه برای دیگران. فقط برای خودت.
و ببین چقدر سبکتر میشوی.
--- نویسنده محسن سعیدپور