درد یعنی چی؟
1. درد یعنی زندهای
اگه درد داری، یعنی هنوز حس میکنی.
یعنی هنوز برات مهمه.
یعنی هنوز امیدی هست که یه چیز بهتر وجود داشته باشه.
> «درد، نشونهی زنده بودنه—not نشونهی شکست.»
---
2. درد یعنی یه مرز رد شده
وقتی کسی بهت خیانت میکنه، تحقیرت میکنه، یا نادیدهت میگیره،
اون درد، یه علامته که یه مرز شخصی، یه ارزش، یه باور، شکسته شده.
> «درد، یه هشدار روانیه:
> چیزی که برات مهمه، آسیب دیده.»
---
3. درد یعنی رشد در راهه
منسون میگه:
«درد، بهای رشد شخصیه.
> اگه میخوای بهتر بشی، باید از یه چیزی عبور کنی که اذیتت میکنه.»
مثل ورزشکاری که عضلهش میسوزه، چون داره قویتر میشه.
مثل نویسندهای که با هر شکست، قلمش تیزتر میشه.
---
4. درد یعنی باید انتخاب کنی
درد، یه دو راهیه:
یا تو رو میبلعه، یا تو ازش عبور میکنی.
و انتخاب با توئه.
> «درد، یه دروازهست—not یه زندان.
> ولی خیلیا ترجیح میدن توی زندان بمونن، چون دروازه ترسناکه.»
---
5. درد یعنی معنا در حال ساخته شدنه
درد، خودش معنا نیست.
ولی میتونه تبدیل بشه به معنا، اگه باهاش روبهرو بشی.
اگه ازش فرار کنی، فقط یه زخم میمونه.
اگه توش شیرجه بزنی، یه داستان میسازه.
> «درد، مادهی خام معناست.
> مثل خاک رسه.
> تویی که باید شکلش بدی.»
محسن سعیدپور
---