بی مسئولیتی
🧨 نقص بیمسئولیتی: وقتی همهچیز تقصیر دنیاست، جز خودت
بیمسئولیتی یعنی زندگیت رو مثل یه قربانی اداره کنی.
یعنی هر اتفاقی که میافته، یه «دیگری» مقصره:
دولت، خانواده، ژنتیک، هوا، گذشته، حتی مریخ.
فقط یه نفر نیست: خودت.
> «نقص بیمسئولیتی یعنی تو ناخدای کشتیای هستی که هر بار طوفان میاد، میگی تقصیر دریاست، نه اینکه خودت سکان رو ول کردی.»
🔥 بیمسئولیتی چطور زندگی رو میپوسونه؟
- تو هیچوقت مقصر نیستی
چون همیشه یه بهونه هست.
و وقتی همیشه بیگناهی، هیچوقت رشد نمیکنی.
- تو هیچوقت انتخاب نمیکنی
چون انتخاب یعنی مسئولیت.
پس ترجیح میدی دیگران برات تصمیم بگیرن، بعد ازشون متنفر باشی.
- تو هیچوقت تغییر نمیکنی
چون تغییر یعنی قبول اینکه یه جای کار خودت میلنگه.
و تو ترجیح میدی بگی «دنیا ناعادله» تا اینکه بگی «من باید بهتر بشم.»
- تو هیچوقت آزاد نیستی
چون آزادی یعنی مسئولیت.
و بیمسئولیتی یعنی همیشه زندانی شرایطی هستی که خودت ساختی ولی انکارش میکنی.
🎯 نقص بیمسئولیتی یعنی تو زندگیت رو به یه سری اتفاق و آدم و شرایط واگذار کردی،
و بعد انتظار داری نتیجهش رضایتبخش باشه.
اما واقعیت اینه:
اگه مسئولیت زندگیت رو نگیری، یکی دیگه میگیره.
و اونوقت، تو فقط یه سیاهیلشکری.
---
دستهبندی از انواع بیمسئولیتی جایی که هر نوعش یه جور فرار از خوده:
---
🧨 انواع بیمسئولیتی
۱. بیمسئولیتی احساسی
وقتی حال بدت رو میندازی گردن دیگران.
- «اگه اون اینو نمیگفت، من ناراحت نمیشدم.»
- یعنی تو مسئول احساساتت نیستی، فقط واکنشنشینی.
۲. بیمسئولیتی انتخابی
وقتی تصمیم نمیگیری، تا بعداً بتونی بگی «من که نگفتم!»
- یعنی ترجیح میدی قربانی باشی تا مسئول.
- انتخاب نکردن، خودش یه انتخابه—و معمولاً بدترینش.
۳. بیمسئولیتی زمانی
وقتی وقتت رو میسوزونی، بعد میگی «نرسیدم».
- یعنی تو مسئول اولویتهات نیستی.
- و هر دقیقهای که خرج بیهودگی میکنی، یه فرصت رو میکشی.
۴. بیمسئولیتی رابطهای
وقتی رابطه خراب میشه، ولی تو فقط میگی «اون مقصره».
- یعنی نمیخوای سهم خودت رو ببینی.
- و تا وقتی سهمت رو نبینی، هیچ رابطهای درست نمیمونه.
۵. بیمسئولیتی معنوی
وقتی از خودت نمیپرسی «من چرا اینجام؟»
- یعنی زندگیت رو میذاری روی حالت اتوماتیک.
- و بعد از سالها، با یه خلأ بزرگ بیدار میشی.
۶. بیمسئولیتی اجتماعی
وقتی میگی «من که یه نفرم، چه فرقی میکنه؟»
- یعنی از تأثیر کوچیکت فرار میکنی.
- و همین فرارها، دنیا رو به جایی میرسونه که هیچکس مسئول نیست.
---
🎯 جمعبندی
بیمسئولیتی یعنی تو فرمان زندگیت رو میدی دست شرایط، آدمها، گذشته، و شانس.
و بعد، از نتیجهش شاکی میشی.
ولی واقعیت اینه:
اگه مسئول نباشی، قربانی میشی.
و قربانی بودن، هیچ افتخاری نداره.
---
داستانی درباره نقص بی مسئولیتی
🌿 افسانهی جنگلِ فراموشکار
در قلب جنگلی کهنه، درختی آنتیک به نام «یکتا» میزیست؛ نگهبان حافظهی زمین. هر شب، مهتاب شکوفههای کهنسالش را روشن میکرد و نغمهی آینده را زمزمه میکرد. اما دنیا به تدریج بیاعتنا شد و اهالی جنگل، یکییکی بهانهجوییهایشان را بر یکتا تحمیل کردند.
جغد پیر، هر شب گریه میکرد و غمگین بود، اما میگفت: «اگر درخت نمیدرخشید، من اینقدر ناراحت نمیشدم.»
خرگوش دودل، جلو آینهی آب ایستاد اما نتوانست از سایهاش بگذرد و گفت: «فعلاً نمیتوانم انتخاب کنم.»
لاکپشت خسته، گوشهای لم داد و با خودش گفت: «زمان زیاد است، فعلاً عجله ندارم.»
بلبل خاموش، عشقش را فریاد نزد و گفت: «بعداً، اگر حوصلهاش را داشتم، عاشق خواهم شد.»
آهو سرگردان، معنای حرکت را گم کرد و گفت: «میگردم ببینم کی رهبر میشود.»
تا اینکه شاپرک سفیدی از فراسوی جنگل آمد، بالهایش را بر سر یکتا سایه انداخت و گفت:
«هر کس بهانهای دارد تا مأموریت خود را به دیگری وا گذارد. اما درخت اگر بیاعتنا بماند، جنگل میمیرد.»
شاپرک هریک را با لمس بال به نام مسئولیتشان بیدار کرد:
- جغد یاد گرفت احساسش را بشناسد.
- خرگوش تصمیم را در گام اول جست.
- لاکپشت هر روز قدمی برداشت.
- بلبل با نغمهی دلش آواز عشق خواند.
- آهو مسیرش را شناخت و رهبر دلش شد.
شاپرک پر کشید و ناپدید شد، ولی از آن شب به بعد، جنگل دوباره جوانه زد.
پیامش روشن بود:
مسئولیت آتش نجات است؛ دیگر کافی است بهانه نیاوریم.
نویسنده :محسن سعیدپور