احساس بی ارزشی
💣 احساس بیارزشی – به قلم محسن سعیدپور
بذار رک بگم:
احساس بیارزشی، مثل اینه که یه صدای مزاحم توی سرت مدام زمزمه کنه:
«تو کافی نیستی. تو خوب نیستی. تو هیچوقت نخواهی بود.»
و بدتر از اون؟
تو باورش میکنی.
نه چون واقعیه، بلکه چون سالها باهاش زندگی کردی.
چون جامعه، خانواده، مدرسه، حتی خودت،
هی این جمله رو تکرار کردی تا شد بخشی از هویتت.
ولی بذار یه چیزی رو روشن کنم:
اون صدا، یه دروغگوئه.
یه دروغگوی حرفهای که از ترس، شرم، و مقایسه تغذیه میکنه.
و هر بار که بهش گوش میدی، داری بهش قدرت میدی.
تو بیارزش نیستی.
تو فقط یه آدمی هستی که اشتباه کرده، شکست خورده، گم شده،
مثل همهی آدمای دیگه.
ولی فرق آدمای قوی با آدمای لهشده اینه که قویها میگن:
«آره، من افتادم. ولی هنوزم ارزش دارم. چون نفس میکشم. چون میفهمم. چون میخوام تغییر کنم.»
احساس بیارزشی، یه مهمون ناخوندهست.
میاد، میشینه، قهوه میخوره، و شروع میکنه به نقد کردن همهچیز.
ولی تو میتونی بلند شی، در رو باز کنی، و بگی:
«مرسی که اومدی، ولی دیگه جات اینجا نیست.»
تو ارزش داری،
نه چون کامل یا بینقصی،
بلکه چون زندهای، چون در حال رشدی، چون هنوزم میتونی انتخاب کنی.
و اگه اون صدا دوباره برگشت؟
فقط یه جمله بهش بگو:
«خفه شو، من دارم زندگی میکنم.»
نوشته های محسن سعیدپور را در وبلاگ زیباکناری دنبال کنید
---
غذاخوری محسن زیباکنار روبروی آرامستان
صبحانه و عصرانه
لوبیا و املت، نیمرو، آبگوشت، جوجه، گوشت، واویشکا، عسل، کره، مربا، پنیر، خامه، فلافل، همبرگر، سوسیس تخم مرغ، چای، قهوه، نسکافه، کاپوچینو، شیر، شیرکاکائو، نوشابه، دلستر، دوغ، وسرویس های مختلف در زیباکنار روبروی آرامستان غذا خوری محسن در خدمت شما
حقوق این سایت محفوظ و متعلق به زیباکناری است
