ترس های وجودی و فلسفی
یک نگاه بیپرده، به ترسهای وجودی و فلسفی همون ترسهایی که توی سکوت شب میخزن زیر پوستت، وقتی همهچی آرومه ولی مغزت ولکن نیست.
---
یک نگاه بیپرده، به ترسهای وجودی و فلسفی همون ترسهایی که توی سکوت شب میخزن زیر پوستت، وقتی همهچی آرومه ولی مغزت ولکن نیست.
---
این فهرست طبقهبندیشده تمام انواع شناختهشده و رایج ترسها را دربرمیگیرد، از ترسهای بدوی تا ترسهای اجتماعی، وجودی و وضعیتهای خاص. هر مورد کوتاه و مشخص نامگذاری شده تا برای نوشتن، طراحی محتوا یا کار درمانی قابل استفاده باشد.
🟠🟡🔴
فهرست جامع احساسات انسانی
در ادامه مطلب احساسات انسانی در هشت گروه اصلی دستهبندی شدهاند. هر گروه شامل مجموعهای از احساسات است که ماهیت، منشأ و تأثیر متفاوتی بر تجربهی فردی و بینفردی دارند.
---
کمسوادی احساسی در جوامع امروزی مثل اینه که آدمها بلد نباشن زبان دل خودشون رو بخونن—و وقتی نتونی بخونی، نمیتونی بنویسی، نمیتونی حرف بزنی، نمیتونی ارتباط بگیری.
بیایم دلایل این پدیده رو با هم مرور کنیم:
---
کمک به کودکان برای شناخت احساساتشان، مثل دادن قطبنما به کسیست که تازه وارد جنگل زندگی شده. بدون اون، گم میشن. و باهاش، میتونن راه خودشون رو پیدا کنن— حتی وقتی طوفان میاد.
بیایم اینو با زبان ساده ولی عمیق باز کنیم:
---
دانستن درباره احساسات فقط یک سرگرمی روانشناختی نیست—این یک ضرورت برای زنده ماندنِ سالم، تصمیمگیری درست، و ساختن روابط واقعیست. وقتی احساساتت رو نمیشناسی، مثل اینه که داری با نقشهای تاریک توی شهری شلوغ رانندگی میکنی. تصادف، گمشدن، و برخورد با دیوار، اجتنابناپذیر میشن.
بیایم اینو برسی کنیم که چرا نیاز است که ما آدمها احساسات خود را شناسایی کنیم و درباره اونا بیشتر بدونیم
---
بیکفایتی—وقتی خودت رو دستکم میگیری و بعد از دنیا انتظار داری نجاتت بده
چرخهای که همهمون گاهی توش گیر میکنیم. چرخهای به اسم «ناامیدی + بهانهتراشی = فلج شدن».
بذار با هم بریم سراغش، بیپرده و بیتعارف.
نویسنده محسن سعیدپور
---
بهانهتراشی—هنرِ نابود کردنِ زندگی با لبخند
وقتی زندگی طبق انتظار پیش نمیره، اغلب آدمها یا قربانی میشن یا فیلسوف. ولی تو؟ تو قراره تبدیل بشی به کسی که از دل بینظمی، معنا میسازه—نه با امیدهای قلابی، بلکه با چکش واقعیت.
---نویسنده محسن سعیدپور
وقتی زندگی لج میکنه
سنگهای رنج:
بیایید هر سنگ را به یک رنج تبدیل کنیم که بر روی دوش هایمان گذاشته ایم و کل روز آنها را با خود حمل میکنیم و این بخشی از یک زندگی پر از رنج است که در طول روز با ماست
نه فقط بهعنوان درد، بلکه بهعنوان داستانی که در تاریکی شکل گرفته و حالا اینها میتونن بخشی از یک زندگی پر از رنج باشد، یا حتی تبدیل بشن به نمادهایی در یک آیین روزانه برای رهایی و معنا.
---
رنجش نگرفتن یعنی قوی بودن، نه سرد بودن. یعنی بتونی وسط طوفان، آروم وایستی و بگی: «من انتخاب میکنم که زخمی نشم، حتی اگه درد رو حس کنم.»
این کار آسون نیست، ولی شدنیه. بیا با هم مرور کنیم که چطور میشه رنجش نگرفت، بدون اینکه احساساتت رو سرکوب کنی یا بیتفاوت بشی:
---